جدول جو
جدول جو

معنی بامبه خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

بامبه خوردن
(مُ قَ رَ)
، در تداول عامه توسری خوردن. و رجوع به بامبه و بامب و مترادفات آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ طَ / مَ)
چاپ خوردن. علامت خوردن. و رجوع به باسمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ قَ)
می خوردن. شراب خوردن. می گساردن:
روز ارمزد است شاها شاد زی
بر کت شاهی نشین و باده خور.
ابوشکور.
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد.
فردوسی.
سر تخت ایران ابی شهریار
مرا باده خوردن نیاید بکار.
فردوسی.
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور.
خیام.
همه باده بر یاد او میخورند
خراج ولایت بدو میبرند.
نظامی.
بیاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد.
نظامی.
باده کم خور خرد بباد مده
خویش را یاد او بباد مده.
اوحدی.
نه شب عیش و باده خوردن تست
کآبروی جهان بگردن تست.
اوحدی.
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم.
حافظ.
ساقی ار باده باندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشۀ این کار فراموشش باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(فَ)
درتداول عامه، دم و دستگاه. شور وولوله. تبختر و تکبر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- با اهن و تلپ، با تبختر هر چه تمامتر.
- با اهن و تلپ تمام، با کبری بسیار.
-
لغت نامه دهخدا